معنی تب نش - جستجوی لغت در جدول جو
تب نش
سرخ شدن صورت براثر گرما و حرارت
ادامه...
سرخ شدن صورت براثر گرما و حرارت
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تب نشستن
(مَ حَ)
ساکن شدن تب. (از آنندراج) :
از وصل لبت شوق دل از پا ننشیند
این تب بمداوای مسیحاننشیند.
محسن تأثیر (از آنندراج)
ادامه...
ساکن شدن تب. (از آنندراج) :
از وصل لبت شوق دل از پا ننشیند
این تب بمداوای مسیحاننشیند.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تب غش
(تَ بِ غَشْ ش)
الحمی الغشیه. و آن تبی است که هنگام شروع آن غش آید. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
ادامه...
الحمی الغشیه. و آن تبی است که هنگام شروع آن غش آید. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
تب نشان
(تَ نِ)
نشان تب. اثر تب. تبخاله:
گرچه شبها از سموم آه تبها برده ام
از نسیم وصل مهر تب نشان آورده ام.
خاقانی
ادامه...
نشان تب. اثر تب. تبخاله:
گرچه شبها از سموم آه تبها برده ام
از نسیم وصل مهر تب نشان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا